من از کودکی تا .......

ساخت وبلاگ
با سلام به تمام دوستان و عزیزان و عزیزتران

میدونم که اشعارم جای رشد دارن و  باید حالا حالا ها خاک وبلاگ

بخورن خلاصه از همه ی کسایی که میان و گرد و خاک میکنن

 واقعا ممنونم

چند غزل به هم پیوسته تقدیمتون میکنم که حاصل سردرگمی من در

 این دوره ی بی حاصلی زندگیه ......امیدوارم بپسندین

 

 

 

 

این بار اول است سلام این چه حالی است؟

کودک گریست ...گریه ی او هم سوالی است

 

اینجا کجاست آمده ام؟ باورش نشد

شاید که خنده رسم بد این اهالی است

 

کم کم نگاه کرد که به به چه مادری !

آری درست شکل مامانِ خیالی است

 

از جای تنگ آمده ام سوی روشنی

یعنی به دوره ای که دگر بی زوالی است

 

می نوشم از زلال وجودِ فرشته ای

که فکر نان و پوشک و جیبی که خالی است

 

این بار دوم است ٬ سرک میکشد بیا  !

کودک نشسته در پی یک موش دالی است

 

راه تمام گل بته ها را بلد نبود

او می خزید روی زمینی که قالی است

 

این بار سوم است که جسته است کودکم

در را به روی حادثه بسته است کودکم

 

از امتحان  سخت  زبان  و  ریاضیات

از درس جبر و  هندسه خسته است کودکم

 

تا آب را برای خودش آسمان کند

تنها کنار حوض نشسته است کودکم

 

ماهی براش دوست شده ٬ مثل مادرش .......

دیوانه و خیال  پرست  است کودکم

 

این بار چارم است که آغاز میکند

همچون شکر که لب به سخن باز میکند

 

با عشوه و کرشمه دلت را که برده هیچ......

کودک دگر بزرگ شده .....ناز میکند

 

یک رشته موی قهوه ای از شال آبیش

در آسمان عشق تو پرواز می کند

 

هم ساز میزند هم از این حالِ بی نظیر

از  عاشقی شروع به آواز میکند

.

.

.

.

این بار چندم است؟ سلام این چه حالی است

گویی تمام خاطره هایش خیالی است

 

از غصّه ی نیامدنت سخت پیر شد

چشمش ضعیف و قامت خشکش هلالی است

 

در آینه نگاه کن ای کودک دلم

اشکم درست مثل زمان زلالی است

 

در این زمانه نعره ی بوجهل  می کشد

هر کس صدای لَحن اذانش بلالی است

 

گویند بعدِ دوره ی قحطی تو می رسی

کودک .......

نشسته .......

منتظر .......

خشک سالی است

 

 

 

 

 

 

برای بازماندگان کشتی سانچی...
ما را در سایت برای بازماندگان کشتی سانچی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mezrabghazal بازدید : 119 تاريخ : دوشنبه 21 آبان 1397 ساعت: 18:49